دست های مدیون ...

  • خانه 
  • شهیدانه 
  • تماس  
  • ورود 

خاطره طنز شهدا

02 دی 1395 توسط ساحل

مـیرم حــلیـم بـخـرم
آن قدر كوچك بودم كه حتى كسى به حرفم نمى خندید. 

هر چى به بابا نه نه ام مى گفتم مى خواهم به جبهه بروم محل آدم بهم نمى گذاشتند. 

حتى توی بسیج روستا هم وقتى گفتم قصد رفتن به جبهه را دارم همه به ریش نداشتنم هرهر خندیدند. 

مثل سریش چسبیدم به پدرم كه الا و بالله باید بروم جبهه. 

آخر سر كفرى شد و فریاد زد : «به بچه كه رو بدهى سوارت می شود». 

آخر تو نیم وجبى مى خواهى بروى جبهه چه كلى به سرت بگیرى.  

دست آخر كه دید من مثل كنه به اوچسبیده ام رو كرد به طویله مان و فریاد زد : «آهاى نورعلى ، ییا این را ببر صحرا و تا مى خورد کتكش بزن و بعد آن قدر ازش كار بكش تا جانش درییاید!»  

قربان خدا بروم كه یك برادر غول پیكر بهم داده بود كه فقط جان مى داد براى کتك زدن. 

یك بار الاغ مانرا چنان زد كه بدبخت سه روز صدایش گرفت! نورعلى حاضر به یراق ، دوید طرفم و مرا بست به پالان الاغ و رفتیم صحرا. 

آن قدر محكم زد كه مثل نرم تنان مجبور شدم مدتى روى زمین بخزم و حركت كنم. به خاطر این كه تو ده ، مدرسه راهنماى نبود ، بابام من و برادركوچكم را كه كلاس اول راهنماى بود ، آورد شهر و یك اتاق در خانه فامیل اجاره كرد و برگشت. 

چند مدتى درس خواندم و دوباره به فكر رفتن به جبهه افتادم. 

رفتم ستاد اعزام و آن قدر فیلم بازى كردم و سِر تق بازى در آوردم تا این كه مسئول اعزام جان به لب شد و اسمم را نوشت. 

روزى كه قرار بود اعزام شویم ، صبح زود به برادر كوچکم گفتم : «من میروم حلیم بخرم و زودى بر می گردم». 

قابلمه را برداشتم و دم در خانه قابلمه را زمین گذاشتم و یاعلى مدد. رفتم كه رفتم. درست سه ماه بعد ، از جبهه برگشتم. 

درحالى كه این مدت از ترس حتى یك نامه براى خانواده نفرستاده بودم. سر راه از حلیم فروشى یك كاسه حلیم خریدم و رفتم طرف خانه. 

در زدم ، برادركوچكم در را باز كرد و وقتى حلیم دید با طعنه گفت : «چه زود حلیم خریدى و برگشتى!» خنده ام گرفت. 

داداشم سر برگرداند و فریاد زد : «نورعلى بیا كه احمد آمده !» با شنیدن اسم نورعلى چنان فراركردم كه كفشم دم درخانه جاماند!
منبع: کتاب رفاقت به سبک تانک.

 نظر دهید »

حدیث شستن دستها

01 دی 1395 توسط ساحل

رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم :
*اَلوُضوءُ قَبلَ الطَّعامِ يَنفِى الفَقرَ، وَ بَعدَهُ يَنفِى الهَمَّ وَ يُصَحِّحُ البَصَرَ؛*
شستن دست قبل از غذا، فقر را و پس از غذا، غم و اندوه را برطرف مى‏ كند و به چشم سلامتى مى ‏بخشد.
مكارم الاخلاق ص 139

 نظر دهید »

حدیث ارزش دانش

01 دی 1395 توسط ساحل

حـــــکـــــــــمتـــــ ۵

 *قال امیرالمومنین علــــــــــے عليه السلام : الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ كَرِيمَةٌ وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ وَ الْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَة*ٌ

امیرالمومنین علــــــــــے (ع) فرمود: 

دانش، ميراثى گرانمايه است و آداب، زيورهايى نو به نو و انديشه، آيینه اى شفاف است.

 نظر دهید »

امانتداری

01 دی 1395 توسط ساحل

امانتداری

*امانات خود را بسپارید*

 قرآن هم می‌گه امانات مردمو بهشون برگردونید…

متأسفانه بعضی‌ها امانت می‌گیرن ولی موقعی که می‌خوان اونو برگردونن، یا اصلاً منکر می‌شن که چیزی دستشون هست؟!

 یا اگر هم پس می‌دن، یه چیزی داغون و معیوب بر می‌گردونن…

 امانتداری کار خیلی سختیه

 آدم باید خیلی بیشتر از مال و اموال خودش مواظب جنس امانتی باشه و اونو مثل روز اول تحویل صاحبش بده… مخصوصا امانت‌هایی مثل پست و مقام و خدمت به خلق‌اللّه…
*انَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِه*

خدا به شما دستور می‌دهد امانت‌ها را به صاحبانش برگردانید

(بخشی از آیه 58 نساء)

 نظر دهید »

رعایت شخصیت فقیر

30 آذر 1395 توسط ساحل

رعایت شخصیت فقیر
يسع بن حمزه گويد: در مجلس امام رضا(عليه السلام) بوديم و با او صحبت مى كرديم و جمع فراوانى از مردم در آن مجلس حضور داشتند و از حلال و حرام الهى از آن حضرت سوال مى كردند كه مردى بلند قامت و گندمگون وارد مجلس شد و به امام عرض كرد: السلام عليك يا بن رسول اللّه.
مردى از دوستداران شما و پدران و اجداد شما هستم، از سفر حج مى آيم و پولم را گم كردم و چيزى ندارم تا به وطنم برسم. اگر امكان دارد كمك كنيد و مرا به وطنم برسانيد، وقتى به مقصد رسيدم آنچه به من داده ايد را از طرف شما صدقه مى دهم زيرا خود مستحق صدقه نيستم.
امام رضا(عليه السلام) به او فرمود: بنشين خداوند تو را مورد رحمت خويش قرار دهد. 
آنگاه رو به مردم كرد و با آنان سخن مى گفت تا همه آنها به تدريج از مجلس بيرون رفتند و تنها من و سليمان جعفرى و خيثمه و آن مرد مسافر مانديم.
حضرت فرمود: آيا اجازه مى دهيد من به درون خانه بروم؟
سليمان عرض كرد: خداوند امر شما را مقدّم داشته است.
حضرت برخاست و وارد اتاقى شد و پس از مدتى بازگشت و دست خود را از بالاى در بيرون كرد و گفت: آن مرد مسافر خراسانى كجاست؟
او در جواب گفت: من اينجا هستم.
امام(ع) فرمود: اين دينارها را بگير و هزينه سفر كن. و لازم نيست از طرف من صدقه دهى، برو كه نه من تو را ببينم و نه تو مرا مشاهده كنى. مرد مسافر پول را گرفت و رفت.
سليمان به امام رضا(عليه السلام) عرض كرد: فدايت شوم عطا كردى و مهربانى فرمودى، اما چرا خود را به هنگام پول دادن نشان ندادى و از پشت در دست خود را بيرون آوردی؟
امام رضا(عليه السلام) فرمود: 
ترسيدم ذلت و شرمندگى در خواست كردن را به هنگام برآوردن حاجتش در چهره او ببينم. 
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) فرمود: 
پاداش كسى كه كار نيكش را مى پوشاند برابر هفتاد حج است…
سفينة البحار، ج 1، ص ۴۱۸و ۴۱۹

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 30
  • 31
  • 32
  • ...
  • 33
  • ...
  • 34
  • 35
  • 36
  • ...
  • 37
  • ...
  • 38
  • 39
  • 40
  • ...
  • 69
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

دست های مدیون ...

شهدا ! تا زنده ایم شرمنده ایم !
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • تربیت دینی
    • تربیت کودک
  • طب سنتی
  • هنرهای دستی
  • بقیه الشهدا
  • زندگی طلبگی
  • احادیت تربیتی
  • اعمال ماه رمضان
  • نکات تفسیری
  • تصاویر بدون شرح
  • دلنوشته
  • تلنگر
  • پاسخ های ماندنی

Random photo

معرفی کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس