راوی :مادر شهید
عنایات آقا امام حسین (علیه السلام)؛
با زحمت مرا پیش یک دکتر بردند دکتر گفت بچه ات تلف شده مقداری دارو داد و گفت باید بچه سقط شود
ناراحت و دلشکسته شدم پیش خودم گفتم این همه راه اومدی تا اینجا که امام حسین رو زیارت کنی اگه بچه رو هم از دست بدی مردن و موندنم چه اهمیتی داره
با اصرار به علی اکبر گفتم میخواهم برم حرم ،تا نیمه های شب آنجا بودیم با دلی شکسته صدا زدم
و از او شفاعت خداستم به آقا گفتم من شفامو از شما میخوام به دکتر هم کاری ندارم من به شوق زیارت شما رنج این راه رو به جون خریدم و حالا توقع یه گوشه چشم دارم
رفتیم خونه سبک شده بودم خسته خوابم برد در خواب خانم عربی رو دیدم با لباس عربی در حال زیارت بود آن خانم به طرفم آمد و بچه را بمن سپرد و گفت بزار لای چادرت و به هیچ کس نده و برو همین کار رو کردم همان موقع از خواب پریدم
خواب را برای مادر علی اکبر تعریف کردم بهم گفت این یه نشونست و بچه سالمه که درست هم بود دکتر با معاینه و با تعجب گفت که بچه من سالمه و هیچ مشکلی نداره
علی اکبر در جواب دکتر گفت ما رفتیم پیش دکتر اصلی
این عنایات امام حسین (علیه السلام) هست
وقتی بدنیا آمد بخاطر خوابی که دیده بودم اسمش رو گذاشتم محمد ابراهیم
﷽
حسیـن جـان
شب جمعہ اسٺ و شدم عازم ایڹ دریا مڹ
ڪشش از جانب تو سینہ زدن ها با مڹ
مادرٺ آمده در ڪرب وبلا پس امشب
مڪش از دسٺ دل غم زدهٔ ما دامڹ
صلی الله علیک یا ابا عبدلله الحسین (علیه السلام

)