دست های مدیون ...

  • خانه 
  • شهیدانه 
  • تماس  
  • ورود 
25 دی 1395 توسط ساحل

* شعر مهدوی *

ﮐﯿﺴﺖﻣﻬـــــﺪﯼ( عج ) ﺭﺍ ﮐﻨﻮﻥ ﯾﺎﺭﯼ ﮐﻨﺪ ؟؟؟   *

ﻏﻔﻠــــــــــٺ ﺍﺯ ﻣــــــــــﻮﻻﯼ ﺧﻮﺑاטּ تا ﺑـــــہ ڪــــِﯽ؟! !!! *

ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻭ ﺣﯿﺮﺍﻥ ﺗﺎ ﺑﻪ ﮐـــِــﯽ؟! *

ﺍﯼ ڪـــــہ ﺍﺯ ﺁﻝ ﻋﺒﺎ ﺩﻡ ﻣﯽﺯﻧــــــــــی*

ﺩﻡ ﺯ ﻣﻬـــــﺪﯼ ( عج ) ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﮐﻢ ﻣﯽﺯنی  *

ﻣﻬـــــــﺪﯼِ ( عج ) ﺯﻫــــــــــﺮﺍ، ﺣﺴﯿﻨـــــﯽ ﺩﯾﮕﺮﺳــــــــــت*

ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﻧﺴﻞ ﺣﯿﺪﺭ ﺍﺳﺖ  *

ﻏﯿﺒٺ ﺍﻭ ڪـــــﺮﺑﻼﯾـــــے ﺩﯾﮕـــــﺮ ﺍﺳټ*

ﺑﻬﺮ ﺷﯿﻌﻪ ﺍﺑﺘﻼﯾﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺳﺖ *

ڪـــــﻞُّﻋـــــﺮﺽٍ ڪـــــﺮﺑـــــﻼ ﯾﻌﻨـــــي ﻫﻤﯿــــــــــטּ*

ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺣﺠّﺖ ﻧﻤﯽﻣﺎﻧﺪ ﺯﻣﯿﻦ! *

شیعیاטּ «ﻫﻞﻣـــــטּ ﻣﻌﯿـــــڹ» ﺁﯾﺪ ﺑـــــہ ﮔــــــــــﻮﺵ*

ﺑﺸﻨﻮﯾﺪ ﺍﯼ ﺣﻖ ﭘﺮﺳﺘﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺳــــــــــﺮﻭﺵ:

ڪـﯿﺴﺖ ﻣﻬـــــﺪﯼ( عج ) ﺭﺍ ﮐﻨﻮטּ ﯾﺎﺭﯼ ڪـﻨﺪ*

ﺍﺯ ﺍﻣـــــﺎﻡ ﺧــــــــــﻮﺩ ﻃﺮﻓـــــﺪﺍﺭﯼ ڪـــــﻨﺪ*

ڪــــــــــﻮ ﺑُﺮﯾﺮ !!!!! *  

ﻭ ڪــــــــــﻮ ﺯﻫﯿﺮ !!!!! *

ﻭ ڪـــــﻮ ﺣﺒﯿﺐ !!!!! * 

ﺗــــــــــﺎ ﻧﻤـــــــﺎﻧﺪ*

ﻣﻬـــــﺪﯼ ِﺯﻫﺮﺍ*

ﻏــــــــــﺮﯾـــــــــــﺐ*

ڪــــــــــﻮ ﺍﺑﻮﻓﺎﺿﻞ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﺷﻬﯿـــــﺪ !!!!!! *

ﺳﯿﺼــــــــــﺪ و ﺍﻧــــــــــﺪﯼ ﺻﺤﺎﺑـــــﯽِ ﺭﺷﯿﺪ*

ﻋﻮטּ ﻭ ﺟﻌﻔﺮ، ﺍﻫﻞ ﻭﻻ ﻭ ﺩﺭﺩ، ﮐﯿﺴﺖ*

ﺍﻧﺪﺭ ﺍﯾﻦ ﻭﺍﺩﯼِﻏﺮﺑﺖ، ﻣﺮﺩ ﮐﯿﺴﺖ *

ﺻﺒﺢ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍﺳﺖ، ﺩﯾـــــטּ ﺑﺎﻭﺭ ﺷﻮﯾﺪ*

ﺑﺮ ﺍﻣـــــﺎﻡ ﻋﺼﺮ ﺧﻮﺩ، ﯾﺎﻭﺭ ﺷﻮﯾﺪ … *

ﻣــــــــــےﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺭﻩ ﻭﻟﯽّ ڪـــــﺮﺩﮔﺎﺭ*

ﻭﺍﺭﺙ ﺣﯿــــــــــﺪﺭ، ﺑــــــــــہ ﺩﺳﺘﺶ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘــــــــــﺎﺭ* 

*یالثارات الحسین*

 نظر دهید »

توکل

25 دی 1395 توسط ساحل

*خدا با ماست*

 

خیلی وقت‌ها حق آدمو

ناحق می‌کنن، 

اذیت می‌کنن، 

الکی تهمت می‌زنن،

برات پاپوش درست می‌کنن، 

مدرک سازی می‌کنن 

*ووووووووووووووووووو* 

تو هر کاری می‌کنی
نمی‌تونی از حقت دفاع کنی،

نمی‌تونی ثابت کنی حقت ضایع شده.

این وقت‌ها *یه آیه* میاد سراغت، ازت حمایت می‌کنه و اگه از ته دل بخونیش، *نجاتت* می‌ده، *دیر یا زود داره ولی سوخت و سوز نداره.* 
*(بخشی از آیه 40 توبه)*

   *لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا*

 ناراحت نباش، خدا با ماست .

 نظر دهید »

مرگ مؤمن وکافر

23 دی 1395 توسط ساحل

مرگ در كلام صادق آل محمدﷺ …

امام صادق (ع) به یکی از اصحابش که از ایشان درخواست کرده بود مرگ را برایش توصیف کند، چنین فرمود:
مرگ برای مؤمن مانند بهترین بویی است که آن‌را استشمام می‌کند. به خاطر بوی خوشش به خواب می‌رود و همه سختی‌ها و دردها به پایان می‌رسد. 
اما برای کافر مانند نیش افعی و گزش عقرب یا شدیدتر از آن است. برای برخی از کافران و گناه‌کاران از بریده شدن با ارّه و تکه شدن با قیچی و برخورد سنگ به او و چرخاندن سنگ آسیاب بر حدقه چشم است.
آن مؤمنى که به آسانى جان خود را تسلیم می‌کند علتش آن است که خداوند خواسته هرچه سریع‌تر او به پاداش آن عالم نائل شود، و آن مؤمنى که سکرات (جان دادن و)مرگ را با دشوارى پشت سر می‌گذارد، برای این است که گناهانى که در دنیا مرتکب شده جبران شود، تا پاک و پاکیزه وارد آن عالم شود، 

و بدون هیچ مانعى استحقاق پاداش ابدی را پیدا کند.
و آن کافرى که به آسانى جان می‌دهد، این راحتی پاداش کارهاى خیرى است که در دنیا انجام داده تا وقتی که از دنیا می‌رود دیگر طلبی از خدا نداشته باشد و برایش کار نیکی باقى نماند مگر آنچه موجب عقاب (و عذاب) است و جز گناهانش چیزی در نامه عملش وجود نداشته باشد. و آن کافرى که با سختى، سکرات‏ مرگ را می‌گذراند؛ از همان لحظه نخست، عذاب و شکنجه او شروع می‌شود، و چون خدا عادل است، به هیچ‌کس ستم نمی‌کند (حتی نسبت به کافران نیز عدالتش را اجرا می‌کند و حقی از آنها ضایع نمی‌کند)
شیخ صدوق، معانی الاخبار، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ص 289، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1403ق.

 نظر دهید »

داستانک

23 دی 1395 توسط ساحل

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
سلیمان أعمش گوید که: در کوفه منزل داشتم و مرا در آنجا همسایه ای بود که طریق اهل بیت نداشت؛ من بعضی از اوقات با او می نشستم و مذاکره می نمودم. در شب جمعه ای به او گفتم: تو چه می گوئی در زیارت حسین علیه السّلام؟ گفت: بدعت است و هر بدعت ضلالت است. و هر ضلالت در آتش است من با نهایت خشم از نزد او برخاستم و به منزل آمدم، و با خود گفتم: چون سحر شود به نزد او می روم و از فضایل مولا أمیرالمؤمنین آنقدر برای او نقل می کنم که از شدّت حزن و غصّه چشمانش گرم شود. سحر به منزل او رفتم و در زدم، صدا از پشت در آمد که در منزل نیست و به زیارت حسین به کربلا رفته است. تعجّب نمودم و به شتاب به سمت کربلا حرکت کردم. آن شیخ را دیدم که سر به سجده گذارده، و از رکوع و سجود خستگی نداشت. بدو گفتم: تو می گفتی که زیارت حسین بدعت است و هر بدعت ضلالت و هر ضلالت در آتش است! چه شد که خود به زیارت آمدی؟!
گفت: ای مرد! مرا ملامت مکن که من از حقّانیت اهل بیت خبری نداشتم. دوش که به خواب رفتم مردی را در خواب دیدم که نه بلند بود نه کوتاه، و از نهایت حسن و بهاء نمی توانم توصیف کنم. او راه می رفت و اطراف او را هاله وار جماعتی احاطه کرده بودند. و جلوی این جماعت مردی بر اسبی سوار بود که دم اسب او چند بافت داشت، و این مرد تاجی بر سرش بود که چهار گوشه داشت، و بر هر گوشه جواهری رخشان بود که در ظلمات شب هر کدام مسافت سه روز راه را روشن می کرد. پرسیدم: آن مرد که دور او را گرفته اند کیست؟ گفتند: محمّد بن عبدالله خاتم النبیین است. پرسیدم که: این سوار که در جلو می رود کیست؟ گفتند: أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب است. آنگاه بر آسمان نظر افکندم دیدم ناقه ای از نور، و بر آن هودجی است و در هوا حرکت می کند. گفتم: این از آنِ کیست؟ گفتند: از آنِ خَدیجَه بنت خُوَیلِد و فاطمه زهراء. گفتم: آن جوان کیست؟ گفتند: حضرت حسن مجتبی. گفتم: این جماعت و این هودج همگی به کجا می روند؟ گفتند که: شب جمعه است و همگی به زیارت کشته شده به تیغ ستم، سید الشّهداء حسین بن علی به کربلا می روند.

آنگاه متوجّه هودج شدم، دیدم رقعه هائی از آن به زمین می ریزد و بر روی هر یک از آنها نوشته است: أمانٌ مِنَ النّارِ لِزُوّارِ الحُسَینِ علیه السّلام فی لَیلَة الجُمُعَة؛ [1] آن وقت هاتفی ندا کرد ما را که: آگاه باشید که ما و شیعیان ما در درجه عالیه ای در بهشت قرار خواهیم داشت! ای سلیمان! من از این مکان مفارقت نمی کنم تا روح از بدنم مفارقت کند. [2]
رقعه هائی که از آسمان به زمین می آید برای امان زائر أباعبدالله علیه السّلام
مرحوم شیخ نوری گوید که: مرحوم طُرَیحی آخرِ این خبر را چنین نقل کرده است که: آن شیخ گفت: ناگاه دیدم رقعه هائی از بالا به زمین می ریزد. سؤال کردم که: چیست؟ گفتند که: این رقعه های امان است برای زوّار حسین علیه السّلام در شب جمعه. من یکی از آنها برای خود طلب کردم. گفتند: این رقعه ها حقّ تو نیست! تو می گوئی: زیارت حسین بدعت است! هرگز از این رقعه ها نخواهی یافت تا آنکه زیارت کنی حسین علیه السّلام را و اعتقاد کنی به فضل و شرافت او! پس من از خواب بیدار شدم و هراسان بودم، و در همان ساعت قصد زیارت سید خودم حسین علیه السّلام را نمودم.
پی نوشت ها

[1] [امان از جانب پروردگار است برای زائرین حسین علیه السّلام در شب جمعه از آتش دوزخ. مترجم ]

[2] بحار الأنوار، ج 45، ص 401
منبع 

 انوارالملكوت، ج‏1، ص 272 علامه تهرانی ، محمد حسین

 نظر دهید »

سخنان فاطمه زهرا(س) در بستر بیماری

23 دی 1395 توسط ساحل

هنگامی که حضرت زهرا(س) در بستر بیماری بود عده‌ای از زنان به عیادت وی آمدند و از او پرسیدند: دختر پیغمبر چگونه‏ ای؟با بیماری چه می‌کنی؟

وی در پاسخ به این پرسش به تفصیل سخن می‌گوید: بخدا دنیای شما را دوست نمی‌‏دارم و از مردان شما بیزارم! درون و برونشان را آزمودم و از آنچه کردند ناخشنودم! چون تیغ زنگار خورده نابرّا، و‌گاه پیش روی واپسگرا، و خداوندان اندیشه‌ای تیره و نارسایند. خشم خدا را به خود خریدند و در آتش دوزخ جاویدند.

ناچار کار را بدانها واگذار، و ننگ عدالت کشی را بر ایشان بار کردم نفرین بر این مکاران و دور بُوَند از رحمت‏ حق این ستمکاران.        

وای بر آنان. چرا نگذاشتند حق در مرکز خود قرار یابد؟ و خلافت ‏بر پایه‏‌های نبوت استوار ماند؟ آنجا که فرود آمد نگاه جبرئیل امین است. و بر عهده علی که عالم به امور دنیا و دین است. به یقین کاری که کردند خسرانی مبین است. بخدا علی را نپسندیدند چون سوزش تیغ او را چشیدند و پایداری او را دیدند. دیدند که چگونه بر آنان می‌تازد و با دشمنان خدا نمی‌سازد.        

بخدا سوگند، اگر پای در میان می‌‏نهادند، و علی را بر کاری که پیغمبر به عهده او نهاد می‌‏گذاردند، آسان آسان ایشان را به راه راست می‌‏برد. و حق هر یک را بدو می‌سپرد، چنانکه کسی زیانی نبیند و هر کس میوه آنچه کشته است‏ بچیند. تشنگان عدالت از چشمه عدالت او سیر، و زبونان در پناه صولت او دلیر می‌گشتند. اگر چنین می‌کردند درهای رحمت از زمین و آسمان بروی آنان می‌گشود.اما نکردند و به زودی خدا به کیفر آنچه کردند آنان را عذاب خواهد فرمود. بیایید!و بشنوید!:        

شگفتا!روزگار چه بوالعجب‏‌ها در پس پرده دارد و چه بازیچه‌ها یکی از پس دیگری برون می‌‏آرد. راستی مردان شما چرا چنین کردند؟ و چه عذری آوردند؟ دوست نمایانی غدار. در حق دوستان ستمکار و سرانجام به کیفر ستمکاری خویش گرفتار. سر را گذاشته به دم چسبیدند. پی عامی رفتند و از عالم نپرسیدند. نفرین بر مردمی نادان که تبهکارند. و تبه کاری خود را نیکوکاری می‌پندارند.        

وای بر آنان. آیا آنکه مردم را به راه راست می‌‏خواند، سزاوار پیروی است، یا آنکه خود راه را نمی‌‏داند؟ در این باره چگونه داوری می‌‏کنید؟        

بخدایتان سوگند، آنچه نباید بکنند کردند. نواها ساز و فتنه‌ها آغاز شد. حال، لَختی بپایند! تا به خود آیند، و ببینند چه آشوبی خیزد و چه خون‌ها بریزد! شهد زندگی در کام‌ها شرنگ و جهان پهناور بر همگان تنگ گردد. آن روز زیانکاران را باد در دست است و آیندگان به گناه رفتگان گرفتار و پای بست.        

اکنون آماده باشید!که گرد بلا انگیخته شد و تیغ خشم خدا از نیام انتقام آهیخته. شما را نگذارد تا دمار از روزگارتان بر آرد، آنگاه دریغ سودی ندارد. جمع شما را بپراکند و بیخ و بنتان را بر کند. دریغا که دیده حقیقت‏ بین ندارید. بر ما هم تاوانی نیست که داشتن حق را ناخوش می‌‏دارید.

شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا، صص ۱۴۹-۱۵۳؛ 

الصدوق، معانی الاخبار، تصحیح و تعلیق: علی اکبر الغفاری، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۳۷۹ش، صص ۳۵۴-۳۵۶؛ 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 20
  • 21
  • 22
  • ...
  • 23
  • ...
  • 24
  • 25
  • 26
  • ...
  • 27
  • ...
  • 28
  • 29
  • 30
  • ...
  • 69
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

دست های مدیون ...

شهدا ! تا زنده ایم شرمنده ایم !
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • تربیت دینی
    • تربیت کودک
  • طب سنتی
  • هنرهای دستی
  • بقیه الشهدا
  • زندگی طلبگی
  • احادیت تربیتی
  • اعمال ماه رمضان
  • نکات تفسیری
  • تصاویر بدون شرح
  • دلنوشته
  • تلنگر
  • پاسخ های ماندنی

Random photo

معرفی کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس